صنعتگر. صانع. آنکه با دست کار کند چون سفالگر و آهنگر و مسگر و کفشگر و درودگر. کارگری که با دست کار کند و چیزی سازد چون نجار. صاحب صنایع یدی. کار دستی کننده. صاحب صنعت دستی: چهارم که خوانند اهنوخوشی همان دست ورزان با سرکشی. فردوسی
صنعتگر. صانع. آنکه با دست کار کند چون سفالگر و آهنگر و مسگر و کفشگر و درودگر. کارگری که با دست کار کند و چیزی سازد چون نجار. صاحب صنایع یدی. کار دستی کننده. صاحب صنعت دستی: چهارم که خوانند اهنوخوشی همان دست ورزان با سرکشی. فردوسی
دهی است نیم فرسخ میانۀ شمال و مشرق ده دشت. (از فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری شیراز و کنار راه فرعی شیراز به گشنکان. با 190 تن سکنه. آب آن از قنات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است نیم فرسخ میانۀ شمال و مشرق ده دشت. (از فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری شیراز و کنار راه فرعی شیراز به گشنکان. با 190 تن سکنه. آب آن از قنات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)